فردای اقتصاد: یک پیشبینی مهم مدل رشد سولو این است که به تدریج کشورهای فقیر با جبران سریع جاماندگیهایشان به کشورهای ثروتمند میرسند. اما چرا در واقعیت این اتفاق نیفتاده است؟ در قسمت هشتم از بسته رشد اقتصادی، نقش سرمایه انسانی در رشد را بررسی میکنیم و به معمای واگرایی اقتصاد کشورها میپردازیم.
در قسمتهای قبلی نشان دادیم که چگونه انباشت سرمایه میتواند در کوتاهمدت باعث رشد شود، اما در بلندمدت، همیشه در وضعیت پایدار قرار میگیریم که در آن تمام سرمایهگذاری برای جبران استهلاک صرف میشود.
سرمایه انسانی چطور؟ در اینجا با نیروی کار؛ "L"، ضرب در سطح تحصیلات آنها، "e" نشان داده میشود. خوب، شکی نیست که سطوح بالاتر تحصیلات با سطوح بالاتر تولید اقتصادی همبستگی دارد. اما درست مانند سرمایه فیزیکی، سرمایه انسانی نیز در معرض بازده کاهنده است. ایالات متحده نیروی کار تحصیل کردهای دارد و این خوب است، اما ممکن است یک کشور بیش از حد در آموزش سرمایهگذاری کند. این به یک اقتصاد کمک می کند که تعدادی فارغالتحصیل دکترا داشته باشد -حداقل من امیدوارم که این کار را انجام دهد- اما چقدر به رشد اقتصادی اضافه میشود اگر از همه بخواهیم دکترا داشته باشند؟ احتمالاً نه آنقدر. آموزش خواندن و نوشتن و مقداری ریاضیات به مردم سرمایهگذاری خوبی است، اما آیا آموزش همه برای درک نظریه نسبیت عام بهصرفه است؟ من اینطور فکر نمیکنم. بنابراین آموزش و پرورش در معرض بازدهی کاهنده است. و در مورد استهلاک چطور؟ آره متأسفانه، سرمایه انسانی هم فرسوده میشود. به تمام سرمایه انسانی فعلی در جهان فکر کنید. ۱۰۰ سال دیگر کجا خواهد بود؟ متأسفانه من جوابش را میدانم. ابتدا وارد بازنشستگی میشویم و بعد از آن، فقط استهلاک، استهلاک، (و باز هم) استهلاک است. علاوه بر این، سرمایهگذاری زیادی در مدارس و دانشگاهها و زمان و تلاش فراوان برای ایجاد سرمایه انسانی نیاز است. در نقطه خاصی، ما به همه این سرمایهگذاریها نیاز خواهیم داشت تا جمعیت را در همان سطح تحصیلکردگی که الان هست، نگه داریم.
بنابراین انباشت سرمایه، چه سرمایه فیزیکی باشد و چه سرمایه انسانی، فقط میتواند تا جایی ما را جلو ببرد. حال بیایید به پیشبینی مهمی که مدل سولو ارائه میکند نگاه کنیم. کشورهای فقیر باید سریعتر از کشورهای ثروتمند رشد کنند. خوب، این پیشبینیْ خیلی جسورانه است. اگر کاملاً درست بود، همه کشورهای فقیر به کشورهای ثروتمند میرسیدند. و همه کشورها به سطوح مشابهی از تولید در حالت پایدار نزدیک میشدند، البته با کمی اختلاف به خاطر تفاوت در نرخهای پسانداز. حالا همانطور که قبلاً دیدیم، واقعاً معجزات رشدی وجود دارند. برخی از کشورها مانند چین و کره به وضوح دارند خودشان را میرسانند. اما فاجعه های رشد هم وجود دارد. کشورهایی مانند نیجریه و آرژانتین که روز به روز عقب میافتند یا حداقل به ثروتمندها نزدیک نمیشوند. در واقع، به طور کلی، در طول چند صد سال گذشته، آنچه ما دیدهایم همگرایی نیست، بلکه واگرایی بزرگ بوده است.
اما بیایید به عقب برگردیم و به یاد داشته باشیم که عوامل تولید در مدل سولو فقط یک بخش از پازل هستند. وقتی صحبت از پیشرفت میشود، باید اهمیت نهادها را نیز به خاطر بیاوریم، نهادهایی که انگیزههایی را برای انباشت و استفاده از عوامل تولید در راههای سودمند برای اجتماع ایجاد میکنند. دو کشور با نهادهای واقعاً متفاوت قرار نیست به هم نزدیک شوند. اما، اگر روی کشورهایی با نهادهای مشابه تمرکز کنیم، مدل سولو پیشبینی میکند که کشورهای فقیرتر باید سریعتر رشد کنند و همه کشورهایی که نهادهای مشابه دارند - باید به سطوح مشابهی از تولید همگرا شوند. ما این را «همگرایی مشروط» مینامیم. به شرط مشابه بودن نهادها و عوامل دیگر، انتظار داریم کشورهای فقیر سریعتر رشد کنند. آیا این حقیقت دارد؟ بیایید نگاهی به ۲۰ عضو موسس OECD بیندازیم، که اساساً اقتصادهای توسعهیافته غربی هستند. منطقی به نظر میرسد که بگوییم آنها نهادهای مشابهی دارند، بنابراین طبق مدل سولو، آنها باید سطوح خروجی حالت پایدار مشابهی داشته باشند. در اینجا ما نرخ رشد این کشورها را در طول ۴۰ سال بر روی محور عمودی و تولید ناخالص داخلی سرانه واقعی در سال ۱۹۶۰ را بر روی محور افقی ترسیم میکنیم. به یاد داشته باشید، مدل سولو پیش بینی می کند که کشورهایی که در سال ۱۹۶۰ فقیرتر بودند - باید در ۴۰ سال آینده سریعتر از کشورهایی که در سال ۱۹۶۰ ثروتمندتر بودند رشد کرده باشند. و این دقیقاً همان چیزی است که ما میبینیم. کشورهایی که در سال ۱۹۶۰ نسبتاً فقیر بودند، سریعتر از کشورهایی که در سال ۱۹۶۰ نسبتاً ثروتمند بودند رشد کردند. در نتیجه در میان کشورهایی با نهادهای مشابه، همگرایی واقعاً وجود دارد: همگرایی مشروط. با این حال، مدل سوپر ساده سولو، پیشبینی دیگری میکند: رشد صفر در حالت پایدار. اما واضح است که این چیزی نیست که ما میبینیم. نرخ رشد برای کشورهای ثروتمندتر، کمتر از کشورهای فقیرتر است، اما صفر نیست. ایالات متحده -- به مدت ۲۰۰ سال به طور مداوم در حال رشد بوده است و هنوز هم در حال رشد است؛ اصلاً رشد صفر به نظر نمیرسد. حالا خوب است برگردیم به دو نوع رشدی که قبلاً در مورد آنها صحبت کردیم: رشدی که عقبافتادگی را جبران میکند و رشد روی مرز رشد و فناری. زمانی که در حال جبران عقبماندگیها هستید، آنجایی که نسبت به وضعیت پایدار خود فقیر هستید، آن موقع است که مدل سولو پیشبینی میکند با انباشت سرمایه به سرعت رشد می کنید. اما بعد، با نزدیک شدن به حالت پایدار، سرعتتان کم میشود. ولی برای ثروتمندترین کشورهای جهان این مدل انباشت سرمایه توضیح نمیدهد که چگونه شما به رشد خود ادامه میدهید، البته در یک سرعت پایینتر.
پس چطور رشد لب مرز را توضیح دهیم؟ خوب، بیایید آخرین متغیرمان را فراموش نکنیم: ایده ها. ایدهها محور ویدیوی بعدی ما خواهد بود و خواهیم دید که چگونه ایدههای جدید میتوانند ما را در لب مرز رشد دهند.
تبادل نظر